سیاوش شاعر

بیاییدکمی هم درمورد آقای سیاوش قمیشی صحبت کنیم.

خواننده ای با احساس ورنج کشیده من خودم یکی از طرفداران آقای قمیشی هستم شعرهایی که آقای قمیشی باصدای بسیارزیبایشان می خوانند شعرهایی بسیارزیبا و با مفهوم است شعرهایی که واقعا دل سنگ را بدرد میاره شعرهای آقای قمیشی هم آدم رو افسرده می کنه و هم می تونه به انسان روحیه بده ولی من رو افسرده کرد شعرهای آقای قمیشی مثل یک سکه می مونه که دو طرف داره یک طرف عشق ومحبت وعاطفه یک طرف غم واندوه و زجر بستگی داره شما چه دیدی نسبت بهش داشته باشید.

شعرهای سیاوش ارزش خاصی برای خودش داره شعرهایی که به زندگی همه انسانها مربوط
 می شه.

زندگی چیست

زندگی شاید یک خیابان درازاست که هرروز زنی بازنبیلی ازآن می گزرد

زندگی شایدریسمانی است که مردی با آن خودرا از شاخه می آویزد

زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد

زندگی شاید عبورگیج رهگذری باشدکه کلاه ازسربرمی داردوبه یک رهگذر دیگربالبخندی بی معنی
می گویدصبح بخیر.

زندگی شایدآن لحظه ی مسدودی است که نگاه من درنیمه ی چشمان تو خود را ویران می سازد ودر این حسی است که من آن رابا ادراک ماه و دریافت ظلمت خواهم آمیخت.

 

 

شعر اسیر از فروغ فرخزاد

اسیر

تورا می خواهم ودانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

تویی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس مرغی اسیرم

زپشت میله های سرد وتیره

نگاه حسرتم حیران به رویت

دراین فکرم که دستی پیش آید

ومن ناگه گشایم پر بسویت

دراین فکرم که در یک لحظه غفلت

ازاین زندان خاموش پربگیرم

به چشم مرد زندان بان بخندم

کنارت زندگی از سر بگیرم

در این فکرم من ودانم که هرگز

مرایاری رفتن زین قفس نیست

اگرهم مرد زندانبان بخواهد

دگرازبهرپروازم نفس نیست

زپشت میله هاهرصبح روشن

نگاه کودکی خندد برویم

چومن سرمی کنم آوازشادی

لبش با بوسه می آید بسویم

اگرای آسمان خواهم که یک روز

از این زندان خاموش پربگیرم

به چشم کودک گریان چه گویم

زمن بگذر که من مرغی اسیرم

من آن شمعم که با سوزدل خویش

فروزان می کنم ویرانه ای را

اگرخواهم که خاموشی گزینم

پریشان می کنم کاشانه ای را

(تهران-مردادماه 1333) فروغ فرخزاد

هدف شعرگفتن چیست؟ سخن فروغ

من نمی تونم که توضیح بدم که چرا شعر می گم فکر می کنم همه ی اونایی که کار هنری می کنند علتش یک جور نیاز ناآگاهانست به مقابله وایستادگی در برابرضواب.اینها آدمایی هستندکه زندگی رو بیشتردوست دارندومی فهمندوهمین طورمرگ را.کارهنری یک جور تلاش است برای باقی ماندن ویا باقی گذاشتن خود ونفی معنای مرگ .

سخنی از فروغ فرخزاد

فروغ که بود

فروغ فرخزاد 15 دی ماه 1313 در خانواده ای متوسط

بدنیا آمد.پدرش شخصیتی دوسویه داشت.یک افسر ارتش

مستبدکه درکودتای رضاخان نقش داشت ویک عاشق شعر

که در می بست وبا اشعارحافظ وسعدی رازونیازمی کرد.

فروغ ازنوجوانی شعر می سرود ونقاشی می کرد.برای

فرارازفضای بسته محیط خانوادگی بسیارزودباپرویزشاپور

ازدواج کردوبسیارزود نیزازاوجداشد.ثمره این ازدواج

"کامیار"نام گرفت.

وی در سال 1331نخستین مجموعه شعر خود را به نام

"اسیر" ودرسال1335دومین آن را بانام "دیوار"منتشرکرد.

وی در 25سالگی سومین مجموعه خودرا با نام "عصیان"

رانیزبدست چاپ سپرد.

وی بعدها این هرسه رابی ارزش وحاصل احساسات سطحی

یک دختر جوان دانست .

درسال 1337 سینما توجه فروغ را به خود جلب کرد وبه این

پی برد که می تواند درشعر به راهی جداازدیگران برود.

وی درساختن بسیاری ازفیلم های مستند با ابراهیم "گلستانی" همکاری می کند.

فروغ برای کسب علم سینما و... به انگلستان وآلمان وایتالیا وفرانسه سفرکرده است.

معروف ترین فیلمی که فروغ فروخزاد ساخته است در رابطه با جذامی هاست که در

جذام خانه تبریز ساخته شده است.

وی نام این فیلم را "خانه سیاه است" نامید.این فیلم برنده جایزه نفراول "فستیوال" "اوبرهاوزن" را برده است ومنتقدین اروپایی بسیار از اوتجلیل کرده اند.

سرانجام فروغ فرخزاد در سال1343/11/24 درسن سی سالگی دار فانی را ودا گفتند وجان به جان آفرین تسلیم کردند. یادشان گرا می باد.