حلقه

دختری خنده کنان گفت که چیست

رازاین حلقه ی زر

رازاین حلقه که انگشت مرا

این چنین تنگ گرفته است ببر

رازاین حلقه که در چهره ی او

اینهمه تابش ورخشندگی است

مردحیران شدوگفت:

حلقه ی خوشبختیست،حلقه ی زندگی است

همه گفتند:مبارک باشد

دختری گفت:دریغاکه مرا

بازدرمعنی آن شک باشد

سالها رفت وشبی

زنی افسرده نظر کرد به آن حلقه ی زر

دیددرنقش فروزنده ی او

روزهایی که به امیدوفای شوهر

به هدررفته هدر

زن پریشان شدونالیدکه وای

وای،این حلقه که در چهره ی او

بازهم تاش ورخشندگی است

حلقه ی بردگی و بندگی است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد