اشعار سیاوش قمیشی سکوی پنجره

توی سکوی کنارپنجره

همه شب جای منه

چندورق کاغذویک دونه قلم

همیشه یارمنه

کاغذای خط خطی

ازکناردربازپنجره

می پرندتوی کوچه

سرحال ازاین که آزادشدن

نمی دونن که اسیر دل سنگ باد شدن

دیگه بیداری شب عادتمه

همدم سکوت تنهایی من تیک تیک ساعتمه

تیک تیک ساعتمه

حالامن موندم و یک دونه ورق

که اونم از اسم تو سیاه می شه

همه چی توزندگی آخرش به پای تو حدر می شه

چشمونم فاصله را ازپنجره دید می زنه

دلم اسم تو رو فریاد می زنه

درای پنجره راتاانتهابازمی کنم

توخیالم با تو پرواز می کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد