تنهایک باربه سکوت واداشته شدم :
آن هنگام بودکه کسی از من پرسیدتوکیستی؟
هزاران هزارسال پیش ازآنکه دریاوباد دربیشه،کلام رابه ماعطاکنند
ماآفریدگانی مضطرب سرگردان وآروزمندبودیم.
حال چگونه می توانیم روزگارگذشته ی درونمان راباآواهای دیروزهایمان بیان کنیم.
کنون خواهان آنم که خویشتن راکمال بخشم،اما چگونه توانم جزاینکه سیاره ای شوم که درآن زندگیهای هوشمندانه ای برقراراست؟
آیااین هدف همه ی انسان هانیست؟
شگفتا!آروزی پاره ای لذت ها،بخشی ازاندوه من است.
ازحقیقت مطلق ناآگاهم ،ولی درمقابل نادانی خویش فروتنم وسربلندی وپاداشم دراین است.
میان پندارانسان وفضیلت انسان فاصله ای است که می تواند تنهاباعشق او پیموده شود .
هزراسال پیش همسایه ام مراگفت:((اززندگی بیزارم،چراکه جزرنج هیچ نیست.))
ودیروزازکنارگورستانی عبورکردم وزندگی رادیدم که برفرازگوراو می رقصید.
آفرین ولی
تند نرو
سوار برهیچ تازیدن ندارد
ما همه سوار بر هیچیم
بیشتر بخوان
دانش دشمن بیهودگیهاست
دانش جبرائیل انسانهاست
فردا از آن کسیست که امروز خود را یافته است
با من در تماس باش
سلام وبلاگ من به روز شد میتوانید مرور فرمایید. این متن برای شماخودکار فرستاده می شود www.farsiyad.blogsky.com
سلام شعر ت زیبا بود آفرین ادامه بده تو مایه های شاملو بود
اگر برای تو گفته بودم،
گفته بودی که نگو
اگر برای تو خوانده بودم
گفته بودی که نخوان
اگر برای تو سروده بودم
گفته بودی که نسرای
و اگر برای تو مانده بودم
گفته بودی که نمان.
اما اگر برای تو رفته بودم
نگفته بودی که نرو.....
سلام ... بازم برگشتم... و این بار واسه خاطر تو آپ کردم... دوست داشتی سری بزن راستی ۲ بار آپ کردم .. به امید دیدار.
سلام
ببخشید که دیر کردم چرا خبرم نکردی؟منم یک مدت گرفتار بودم نت نیومدم
زیبا بود
تا بعد
سلام مهربون...
امیدوارم که خوب باشی بازم دستام لرزید و بازم شروع کردم به نوشتن واسه هر کی عاشقه واسه هر کی با چشم دل بخونه و ببینه بازم منتظر قدوم مبارکتون هستم تا بیاین و میخونه ی حضرت عشق رو گلبارون کنین زیاد این تنهاترنی عاشق تنها رو منتظر نذارین که بد جوری داره لحظه ها رو می شماره
منتظرتون هستم
زیاد منتظرم نذارین
فعلا....
سلام ...
زندگی ساده تر از اوونیه که فکرشو بکنیم !
سلام . بلاگ خوب و صمیمی ای داری. موفق باشی
سلام دوست خوبم.
ممنونم که تو مدتی که نبودم به وبلاگ سر زدی و من و حمایت کردی.به خدا من شرمنده ی لطفت هستم.اما من دیگه تو پرنده نمی نویسم.وبلاگ مشترکی رو با یک دوست خوب شروع کردیم که امیدوارم لایق بدونی و سر بزنی.من برای رها کردن پرنده که تمام زندگیم بود دلیل خیلی محکمی داشتم.شاید فکر کنی دلم و زد و اومدم یه کار نو بکنم اما خدا میدونه که انگار با این کار یه کبریت برداشتم و آتیش زدم به مخمل دلم.شرمنده ام اگر که جواب کامنتهای پر محبتتو ندادم. امین عزیزم خیلی تلاش کرد تا منو به اونجایی که بهش تعلق دارم برگردونه...شاید نه با فراغ بال کامل اما هر طوری بود اومدم.نمیدونم...از خدا میخوام کمکم کنه شاید بتونم دوباره مثل گذشته باشم...تو هم برام دعا کن.مطمئنم تو و دوستای قدیمی منو تنها نمیذارین.من همیشه به این افتخار کردم که پرنده یه عالمه دوست خوب داره.حالا بذار تو آتیش بازی هم همین احساس و داشته باشم.به زودی لینکت رو قرار میدم.
آدرس وبلاگ جدید و گذاشتم...منتظرت هستم.
موفق باشی...
سلام دوست عزیز من مدیر وبلاگ عشق خفن هستم خوشحال میشم اگه با هم در ارتباط باشیم .
من لینک وبلاگ شما رو توی وبلاگم گذاشتم شما هم اگه دوست داشتین این کار رو بکنید
ممنون از همکاریتون
هم صدا با دل من
همه فاخته ها می خوانند
خانه ات آبادان
سینه ات نورافشان
و خرامیدن نوروز مبارک بادت
سلام
مجید جان مرسی سر زدی
بازم بیا که آپیم
راستی تو لینکامون گذاشتیمت شما نمی ذاری ؟؟؟
بای