تاآخربخونیدش
ازکعبه گشاده گردداین در
چون رایت عشق آن جهان گیر شدچون مه لیلی آسمان گیر
برداشته دل زکاراوبخت درماندپدرزکاراوسخت
خویشان همه درنیازبااو هریک شده چاره سازبااو
بیچارگی ورا چو دیدند درچاره گری زبان کشیدند
گفتندبه اتفاق یک سر کزکعبه گشاده گردد این در
حاجت گه جمله ی جهان اوست محراب زمین وآسمان اوست
چون موسم حج رسید،برخاست اشترطلبیدومحمل آراست
فرزندعزیزرابه صد جهد بنشاند چوماه دریکی مهد
آمدسوی کعبه،سینه پرجوش چون کعبه نهاد حلقه درگوش
گفت ای پسراین نه جای بازی ایست بشتاب که جای چاره سازی است
گو،یارب ازاین گزاف کاری توفیق دهم به رستگاری
دریاب که مبتلای عشقم آزاد کن ازبلای عشقم
مجنون چو حدیث عشق بشنید اول بگریست پس بخندید
ازجای چومارحلقه برجست برحلقه ی زلف کعبه زددست
می گفت گرفته حلقه دربر کامروزمنم چوحلقه بردر
گویندزعشق کن جدایی این نیست طریق آشنایی
پرورده ی عشق شدسرشتم جزعشق مبادسرنوشتم
یارب به خدایی خداییت وان گه به کمال پادشاهیت
کزعشق به غایتی رسانم کاوماند اگرکه من نمانم
گرچه زشراب عشق مستم عاشق ترازاین کنم که هستم
ازعمرمن آنچه هست برجای بستان و به عمرلیلی افزای
می داشت پدربه سوی اوگوش کاین قصه شنیدگشت خاموش
دانست که دل اسیردارد دردی نه دوا پذیردارد
(لیلی ومجنون)
خواهشن نظریادتون نره
سلام دوست عزیز
خیلی عالیه
مطالب وبلاگتا خوندم خیلی قشنگه و عکسهاش هم قشنگه
خوشحال میشم به وبلاگ منم بیای
منتظرت میمانم
موفق و پیروز باشی
سلام مجید جان
زیبا بود مثل همیشه
موفق باشی
مجید جان چطوری عزیز , خوبی ؟ چه خبر ؟ . مطالبت جالب بود مثل قدیم . سر نمی زنم چون گرفتارم از دستم ناراخت نشو . موفق باشی ./
سلام
من لینکت را گذاشتم
فعلا ...
بنام آنکه وجودم زوجودش گشته موجود.سلام دوست گرامی
دارم ازعشق دل مست وخرابی که مپرس
عاشقان راست خرابی زشرابی که مپرس
هر دلی صفحه ای از شرح مجنونی ست
قلم عشق نوشته است کتابی که مپرس. این شعر که نوشتم از آقای بهمن صالحی بوداز دفترغزل دلتنگی.شعری هم که شما انتخاب کردید جالب وزیبا بود موفق باشید.
سلام ! شعر بسیار زیبایی بود ولی راستش در بیان احساس چیزی نمیشه گفت جز اینکه سر تعظیم و احترام فرو آورد که چنین زیبا احساس رو بر زبان جاری میکنی . موفق و دلشاد باشی نازنین . متنی هم که از استاد احمد نوشته بودید خیلی جالب بود که چنین متوازعانه تقدیر نمودید .... من هنرمندان رو دوست دارم چون به انسان کمک میکنند که احساسات و هیجانات خود رو بین کنند و در واقع روح انسن رو با هنر خود جلا میدن مخصوصاً نوازندگان و شاعران ... دلشاد باشی و پاینده
سلاممم.دوست عزیز به روزم خوشحال میشم بازم رد پای سبزت و توی کلبم ببینم.راستی راجع به متنت باید بگم از قدیم گفتن بسوزه پدر عاشقی!
مگه قرار بود بمیرم
با سلام
وبتو دیدم خوب بود دستت درست
به من سر بزنی خوشحال میشم
این که چه داشته باشی ، چه کســــی باشی ، کــــجا باشی یا مشغول چه کاری باشی تو را خوشبخت یا بدبخت نمی کند.
فکرتو، تو را خوشبخت یا بدبخت میکند.
kissu
با سلام
ممنونم که به وبم سر زدی بازم بیا منتظرم
شما که از من هنرمند تری گلم...
بازم ممنونم
ای کاش خدا سه چیز را نمی آفرید....
عشق
غرور
ودروغ
زیرا ادمی عشق را از روی غروردروغ می گوید............
kissu
اون وقت چی میشه یه ناناز کمتر میشه
مجید جان من امروز شیراز نیستم و نمی تونم باهات تماس بگیرم ولی اگه کاری داشتی شب حدود 10 به بعد خونم و می تونی با گوشی برادرم تماس بگیری . شمارش رو می فرستم به ایمیلت . قربانت ./
سلام دوست گرامی خوبید؟اومدم برای خوندن مطلب جدید اما خبری نبود دوباره مطالب قبلی رو خوندم بعضی از نوشته هارو هرچی هم که بخونی باز هم تازگی داره.
درپناه خدا موفق باشید.
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی برد
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
گفتمش با غم هجران چه کنم گفت بسوز
گفتمش چاره این سوز بکن گفت بساز
نمیدونم چه ربطی داشت اما خوب یهو اومد
کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند
تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!
داداشی گلم علیرضا جان وب لاگتون خیلی قشنگه میسی نازنازی من دلمم برای داداشی گلم تنگ شده موق باشی عزیز دلم
آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی
تب و تابی بودت هر نفسی
سینه بی عشق مباد
.................................
سلام . وبلاگ زیبایی داری . به وبلاگ من هم سربزن . منتظرت هستم ...