زندگی شاید یک خیابان درازاست که هرروز زنی بازنبیلی ازآن می گزرد
زندگی شایدریسمانی است که مردی با آن خودرا از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از که ازمدرسه برمی گردد
زندگی شاید عبورگیج رهگذری باشدکه کلاه ازسربرمی داردوبه یک رهگذر دیگربالبخندی بی معنی می گویدصبح بخیر.
زندگی شایدآن لحظه ی مسدودی است که نگاه من درنیمه ی چشمان تو خود را ویران می سازدو در این حسی است که من آن رابا ادراک ماه و دریافت ظلمت در خواهم آمیخت.
شعراز فروغ فرخزاد
سلام خیلی وبلاک خوبی داریند.موفق و پیروز باشیند
سلام مجید عزیز ممنون که به وبلاک ما سر زدی.من ایمل خودم رو برات نوشتم. ممنون از شما